باز عین احمقها سیگار کشیدم بعد هم نشستم به نون خوردن. ولی آخرین بار بود. قول میدم
در مورد #آزمون_دکترا 👇یهو یادم به یه چیزای عجیبی میاد. مثلا اینکه فلانی که دوست من بوده مثلا الان نامزد اکس منه! مهم نیست البته. خام توسرشون. نکبتهای قابل ترحم. اینقد بدبخت بودی که مجیور شدی پسر از ایران وارد کنی تا شوهر گیرت بیا. پسره هم ایقد بدبخت بود که تا با من دوست نشد تو چشم کسی نیومد.
در مورد #آزمون_دکترا 👇قصه من و پزشکی همین قصه او میکشد قلاب را شده... جون میکنم. فرسایشی زندگی میکنم و نمیتونم ازش دست بکشم. مردم عادی نمیفهمن یه پزشک چقد عاشقه. عاشق تک تک زجرهاش.
روز های بعد کنکور - شروع مجدد - خانواده - برنامه ریزی - مشاورچهار و نیم صبح جمعه شانزده آبان هزار و سیصد و نود و نه
او می کشد قلاب رابرگشت به روز اول. دو بار کنترل از دستم در رفت و پرخوری کردم.
دیگه برام مهم نیس...امروز وا دادم. ۲۸۰ کالری اضافه. فکر جلسه فردا اضطراب بهم وارد میکنه و پرخوری میکنم. این سنت جانز وورت جواب داده. میزان استرس خوریهام کمتر شده. البته کافعین رو در حد مرگ زیاد کردم و اون هم تو بی اشتهایی موثره.
و او بی تصویر زندگی میکرد ...دو کیلو وزن کم کردم و حالم خیلی بهتر. وزن پهلوانی ۵۷ کیلو تشریف دارم.
کتاب ۸۲ - بیوۀ زیرکتعداد صفحات : 1